سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 


حکمت، روشنی هر دل است . [عیسی علیه السلام]

آدینه

مثل تمام شب های خاموش امشب باز دلم گرفته،

هنوز تمام چیزهارا به یاد دارم،هنوز خدایم را دارم و فراموشش  نکردم،هنوز تمام لالایی های کودکانه در گوشم زمزمه میکند،هنوز هم رنج دنیای امروز را،باتمام خوبی ها بدی های مردمانش،به دوش میکشم،هنوز هم شب است وتاریک و من در انتظار نوری روشن و قاصدی کز تو پیامی دهد........

و من این شب در جستجوی فانوسم و مانند روشن دلان دستم را به هر طرف دراز میکنم تا به فانوسی روشن برسم.....

اما خبری نیست....من این شب را با تمام سیاهی اش  کنار میزنم تا به فردا برسم،آخر میدانی فردا آدینه ای دیگر است....فردا جمعه است.....روز مولایم....شب را کنار زدم و به طلوع صبح رسیدم......اما باز تو نیامدی........

آخر کی میایی آقای من.....باز هم دلم گرفت ،خورشید هم امروز دلش گرفته و خودش را پشت ابر پنهان کرده است.

همه چیز مثل گذشته است.آسمان ،آب،آدمیان،هوا......اما نه،امروز آسمان ابری،گریه آسمانی........آسمان نیز میداند امروز جمعه هست،مولایم باز نیامده،اما در این راه قلب من همچون کاکتوسی در صحرایی خشک و سوزان به انتظار آقایم نشسته است تا از پس این تپه های شنی سوزان دنیایی روشنی و نور را به ارمغان آرد.

امروز آسمان هم گریه میکند نه به اقتضای طبیعتش،آخر او هم دیگر کاسه صبرش لبریز شده........او هم دیگر از انتظار خسته شده........او هم میخواهد تو بیایی.....من هم مثل آسمان و خورشید برای آمدنت لحظه شماری میکنم و از خم کوچه چشم به راهت هستم......

حتی زمان هم جمعه ها را خوب میشناسد و منتظران را......آخر میدانی.........جمعه ها از همه روزها دیرتر میگذرد....... درخت بید کوچمان هم امروزبه اندازه تمام دلتنگی هایش گریست......آخر میدانی........او هم در انتظار توست و میخواهد آب چشمانش را به پیشواز قدومت بفرستد.......لاله واژگون باغچه مان هم از فرط انتظار خم شده،او هم با کمری خم شده آرام اشک میریزد و در آرزوی این است که شاید این جمعه بیایی......

خبر آمد،خبری در راه است........شاید این جمعه بیاید.....شاید.....پرده از روی برآرد......شاید........

شاید به امید جمعه ای که دیگر رنگی از انتظار نداشته باشد...........گل تقدیم شما



کلمات کلیدی : آدینه ها

:: برچسب‌ها:

نویسنده : گل نرگس
تاریخ : 90/2/9:: 5:30 عصر